محل تبلیغات شما

هر از چند گاهی یاد کسی که دوسش داشتم می افتم،انگار این برام تبدیل به عادت شده.

شاید بخاطر اینه که هیچ وقت بهش نگفتم چقدر دوسش دارم و روزی نیست که بابت این قضیه خودمو سرزنش نکنم.

از همه بدتر اینه که یاد واکنش هاش و برخورد هاش با خودم می افتم تازه میفهمم که یه نفهم بودم.

اون با حرکاتش میخواست به من نخ بده اما من همیشه برداشت غلطی از رفتارش داشتم.

شاید بخاطر چیزایی بود که رفیقام اونزمان بهم میگفتن و من فکر میکردم اونا دارن منو راهنمایی میکنن اما الان که چند سال گذشته میبینم اونا گرگ هایی بودن تو لباس میش و بیشتر از راهنمایی منو ناامید و دلسرد میکردن.

بخاطر همینه که قید رفیق و دوست رو به کل زدم چون ضربه ای که از این به اصطلاح دوستان خوردم جوریه که هر چقدر میگذره دردش بیشتر میشه.

افسوس و صد افسوس زمان رو نمیشه به عقب برگردوند و اگه شخصی که الان هستم تو اون موقعیت ها قرار میگرفتم میدونستم چیکار باید بکنم و چه بسا بجای یه عمر حسرت یه عمر دوست داشتن رو تجربه میکردم.

این زخم انقدر دردناکه که شاید تا اخر عمر همراهم باشه.

گاهی اوقات میزنه به سرم و نمیتونم باور کنم که دیگه نمیبینمش،نمیتونم،نمیتونم باور کنم.

یه زمانی هر روز میدیدمش اما الان پنج ساله که اون چشم ها رو ندیدم،پنج ساله که تصویر صورت اون ادم رو مردمک چشمم نیفتاده.

و بدبختانه این مدت هر روز بیشتر میشه و مطمئنم تا اخر عمر ادامه داره.

ای لعنت به این پنج سال،لعنت به سالهایی که بدون دیدن تو سپری بشن.

خیلی کارها و چیزا تو زندگی برام بهونه اس که کمتر بهش فکر کنم و فراموشش کنم اما نمیشه.

برای فراموش کردنش اول باید خودمو فراموش کنم،چون اون برام از خودم هم عزیز تر بود.

ای کاش ازدواج نکرده باشه و ای کاش خدا یه فرصت دوباره بهم بده



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها